مقاله 39: اميدسازان و اميدسوزان: جايگاه فيلسوفان كجاست؟
زندگی انسان چه در حوزه فردی چه در عرصه اجتماعی همواره با دشواری ها، مشکلات، نامرادی ها، و ناکامی های گوناگون مواجه است. برخی از این مشکلات ناشی از شرایط غیر اختیاری انسان است (مانند بیماری های ارثی) و برخی هم به خاطر شرایط خاص اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و زیستی او است و برخی نیز محصول بی برنامه گی ها و سوء تدبیرهای وی. در هر صورت چنین مسائلی می تواند باعث ایجاد یاس و نا امیدی در یک فرد یا جامعه شود. مسئله اميد و نااميدي موضوعي است كه از منظرهاي گوناگون روان شناختي، جامعه شناحتي، انسان شناختي و مانند آن مي تواند مورد بررسي قرار گيرد. مكتوب حاضر از منظر فلسفه و فيلسوفان نگاهي به این موضوع خواهد داشت.
اهمیت این موضوع از یک طرف ناظر به نقش سازنده امید در زندگی فردی و اجتماعی انسان ها است و از سوی دیگر ناظر به نیاز جدی جامعه امروز ما به پرهیز از ناامیدی و تلاش برای رشد معنوی بیشتر و پیشرفت مادی روز افزون.
اگر از منظر فلسفی و اخلاقی به امید و ناامیدی نگاه کنیم سوال های مختلفی مطرح می شود که از آن جمله است: 1. آیا فلسفه می تواند برای ایجاد روح امید در جامعه کاری انجام دهد؟ 2. آیا فیلسوفان وظیفه دارند جامعه را امیدوار کنند؟ 3. خود نگرش های فلسفی آیا می تواند یکی از عوامل ناامید شدن افراد باشد؟ 4. از نظر اخلاقي مرز ميان اميدوار سازي و فريب چيست؟ 5. بين ايجاد «اميد كاذب» و «نااميدي صادقانه» كدام يك اخلاقا بر ديگري ترجيح دارد؟ البته دامنه این پرسش ها را می توان بسیار گسترده تر کرد ولی برای رعایت اختصار به همین چند مورد اکتفا می شود.
درباره نسبت فلسفه و فیلسوفان با امیدسازی در فرد و جامعه نکات زیر قابل طرح است:
- موقعیت های حدی، زمینه ساز ناامیدی هستند: انسان موجودي است که هم دارای یک بعد مادی است هم با جهان مادی سروكار دارد و از آنجا كه ماده همراه با محدوديت است، آدمي نيز با محدوديت ها، و به تعبير برخي فيلسوفان با «موقعيت حدي يا مرزي» فراوان، مواجه است. بيماري، فقر، مرگ، ترس از دست دادن داشته ها، نگراني از آينده، ناكامي در رسيدن به اهداف اقتصادي، عاطفی، سياسي و اجتماعي و محروميت از منابع قدرت و ثروت، برخي از اين محدوديت ها هستند. چنين اموري مي تواند موجب ايجاد ياس و نااميدي در زندگي بشر شود. نااميدي موجب افسردگي و سرخوردگی انسان، ناديده گرفتن داشته ها و توانايي ها، افزايش دشواري ها و مشكلات، تشديد ناراحتي ها و رنج ها، و در يك كلام، دشوار شدن زيستن آدمي و دور شدن او از شان انساني خود مي شود. فرد يا جامعه نااميد تلاش نمي كند و از حركت باز مي ماند. عدم حركت نيز مساوي است با رخوت، ركود و مرگ. نخستين گام براي مواجهه معقول با اين مشكلات و كاستن از پيامدهاي تخريبي آن، دميدن روح اميد به زندگي انسان است. اما سوالي كه پيش مي آيد اين است كه چنين وظيفه خطيري بر عهده چه افراد يا گروه هايي از جامعه است.
- «گفتمان اميد» عامل سازنده و پیش برنده جامعه است: اميد، نقشي جدي و سازنده در حيات آدمي دارد. اميد باعث ايجاد حس نشاط، زندگي، تحرك، پويايي و تلاش براي بهتر زيستن مي شود. اميد موجب کاهش رنج ها، بهبود زندگی مادی و معنوی، و حتي اخلاقی تر شدن انسان ها مي شود. چرا كه انسان اميدوار در قبال خود و ديگران احساس مسووليت بيشتري دارد، وظايف خود را بهتر انجام مي دهد، و تمايلش براي انجام كار خير و دوري از رذايل اخلاقي بيشتر است. بنابراين، مي توان گفت هم دمیدن روح اميد در جامعه یک کار اخلاقی است هم اين كه چنين كاري مقدمه انجام كارهاي اخلاقي ديگر می شود.
- «اميدسازان» چه كساني هستند؟ پاسخ مختصر آن است كه وظيفه ايجاد اميد در وهله اول بر عهده خود افراد است. يعني هر كس بايستي با شناخت عوامل نااميدي در زندگي خود به سهم خويش براي رفع آنها تلاش كند. در مرحله بعد نوبت به افراد و گروه هاي مختلف مي رسد، از خانواده و اطرافيان فرد گرفته تا گروه ها و نهادهاي اجتماعي مانند دولت و رسانه ها. با توجه به نقش فلسفه در زندگي انسان، و جايگاه فيلسوفان به عنوان يك گروه يا صنف اجتماعي، اين سوال پيش مي آيد كه آيا آنان هم در قبال رفع نااميدي و ايجاد اميدواري در زندگي فردي و اجتماعي انسان مسووليت و وظيفه اي دارند يا خير.
- آيا فيلسوفان «بايد» براي افزايش اميد در جامعه، كاري بكنند؟ پاسخ به اين سوال مبتني است بر بررسي نسبت اميد با فلسفه. توضيح مطلب اين كه فيلسوفي مي تواند روح اميد را به جامعه تزريق كند كه خود به اميد ايمان و باور داشته باشد. این باور مبتنی است بر مباني فلسفي او. طبيعتا فيلسوفي كه في نفسه به آفرينش، انسان و جامعه بدبين است و از اصلاح آن مايوس، نمي تواند بر خلاف مباني فلسفي خود عمل كند و ديگران را به اميد فراخواند كه اگر چنين كند در واقع شان فيلسوفي و اخلاقِ باور خود را مراعات نكرده است. بنابراين، نمي توان حكم كلي داد و همه فيلسوفان را مامور به اميدوار سازي جامعه دانست. پيش از اين كه از يك فيلسوف توقع داشته باشيم براي از بين بردن روح ياس و نااميدي از زندگي فردي و اجتماعي انسان ها گام بردارد نخست بايد ببينيم آيا مباني فلسفي و اخلاقي او چنين اجازه اي را به وي مي دهد يا نه. بنابراين، اگر در جامعه با دو گروه «اميدسازان» و «اميدسوزان» مواجه باشيم هر چند شاید انتظار آن باشد كه فيلسوفان جزو گروه اول باشند ولی واقعیت آن است که در همه جوامع شاهد فیلسوفانی از هر دو گروه هستیم.
- وظیفه اخلاقی فيلسوفان اميدوارسازي جامعه است. اگر فیلسوف را انسانی بریده و منتزع از جامعه بدانیم که باید سر در لاک خود داشته و در گوشه کتابخانه اش به تاملات نظری بپردازد، شاید برای او دیگر وظیفه امیدسازی در جامعه را قائل نباشیم، ولی اگر معتقد باشیم که فیلسوفان از سویی وظیفه دارند که از نظر علمی و عملی چندین گام از جامعه جلوتر باشند و از سوی دیگر بایستی با جامعه در ارتباط، و به عنوان يك انسان دارای معرفت در قبال ديگر انسان ها احساس مسوولیت کنند، بايد بگوييم که فیلسوف، دست کم از نظر اخلاقی، وظیفه دارد که نگذارد شعله امید و نشاط در جامعه به سردی گراید؛ چرا که این امر خلاف مسوولیت و تعهدی است که او بر دوش گرفته است.
- آيا فيلسوفان «مي توانند» براي افزايش اميد در جامعه، كاري بكنند؟ پاسخ مثبت است؛ البته به شرطي كه همان گونه كه اشاره كرديم خود فيلسوف از جهت نظري و عملي انساني اميدوار باشد. وجه اين كه گفته مي شود فيلسوفان مي توانند در جامعه اميدسازي كنند آن است كه اينان جزو گروه هاي مرجع جامعه هستند و بسته به ميزان ارتباط شان با جامعه و شناخت و اعتماد جامعه به آنها، حرف آنها مي تواند دست كم در بخش هايي از جامعه مورد اقبال واقع شود. البته انتظار ما از اميدآفريني فيلسوفان بايد انتظاري منصفانه و واقع بينانه باشد.دايره برد سخن آنها نيز محدوديت هايي دارد. چرا که از يك طرف همه فيلسوفان براي اميدوار سازي جامعه احساس مسووليت نمي كنند، يا دست كم چنين كاري را جزو وظايف خود نمي دانند، و از سوي ديگر، همه افراد جامعه معمولا توجهي به فلسفه و فيلسوفان ندارد و چندان به سراغ آنها نمي روند، و از سوي سوم، فيلسوفان، «تنها» عوامل موثر در شكل گيري اميد يا نااميدي در جامعه نيستند.
- «اميد بخشیدن» به معنای «فريب دادن» نیست. امید بخشیدن به دیگران، به معنای گفتن سخنان خوشایند و هم کس پسند و فریفتن دیگران با وعده های بی حساب و حرف های بی مبنا نیست. امیدوار کردن یعنی توجه دادن انسان به فرصت ها و امکان هایی که احیانا از سوی او مورد غفلت واقع شده، نه سوق دادن او به سوی کارهایی که یا در توان او نیست یا در دسترس او. امیدوار سازی یعنی توجیه این که با تلاش و توکل می توان برای مشکلات پیش آمده راه حل بهتری پیدا کرد.
- همه نیازمند امیدند، اما جوانان بیشتر. هر چند همه افراد جامعه نيازمند گفتمان اميد هستند ولي در اين ميان، جوانان از بقيه مهم ترند؛ چرا كه هم روحيه اي حساس تر و شكننده تر دارند هم آينده سازان جامعه هستند و اگر آنان نسبت به زندگي فردي و اجتماعي خويش احساس مسووليت نكنند و اميد به اصلاح نداشته باشند حال و آينده جامعه در خطر قرار مي گيرد.
- فیلسوفان چه می توانند بکنند؟ اگر فيلسوفي بخواهد وظيفه اخلاقي و انساني اميدوار سازي جامعه را به خوبي انجام دهد، به نظر می رسد مي تواند به راهكارهاي از این قبیل تمسك كند:
أ. پیش از هر چیز، مباني نظري و بنيان هاي فلسفي و اخلاقي اميد را براي خود تبيين کند.
ب. فرد و جامعه را متوجه توانایی ها و امکانات و فرصت های شان کند و توضیح دهد که اراده و توان آدمی بالاتر از دشواری ها و مشکلات است. شعار او باید این باشد که: «قفل، یعنی کلیدی هست».
ج. بالا بردن افق دید جامعه. فیلسوفان چون نسبت به افراد معمولی با معرفت و دانایی بیشتری سر و کار دارند معمولا افق های بالاتری را می نگرند. تصویر کردن این افق ها برای افراد جامعه و به زبانی که آنها بفهمند موجب می شود که مخاطبان آنها از مواجهه با سختی های زندگی و مشکلات روزمره ناامید نشوند.
د. تبیین درست رنج ها و مشکلات. اصل وجود ناکامی ها و دشواری ها در زندگی انسان نه قابل انکار است و نه به طورکامل قابل حل. به نظر می رسد کاری که یک فیلسوف می تواند بکند آن است که تلاش نماید توجیه درستی از علل و عوامل این مسائل ارائه کند و به مخاطبان خود یاری نماید که در مواجهه با این مشکلات، با بهره گیری از نیروی تعقل و توکل، و شناخت توانایی ها و استعدادهای خود، بر ناامیدی غلبه کنند.
ه. ارائه الگوهای عملی و دسترس پذیر. هر چند فیلسوفان اغلب با مباحث نظری و انتزاعی سر و کار دارند ولی می توانند برای یاری رساندن به مخاطبان خود، به محسوس کردن معقولات خود اقدام کنند. آنان می توانند با معرفی افراد و جوامعی که گاه چندین بار به زانو درآمده اند ولی با بهره گیری از امید و توکل و تلاش، دوباره سرپا ایستاده و رشد یافته اند، مانع از غلبه روحیه یاس و ناامیدی در جامعه شوند.
و. هشیار کردن جامعه نسبت به پیامدهای ناامیدی. آدمی اگر بداند در مواجهه با سختی ها و مشکلات، ناامیدی نه تنها گره گشا نیست بلکه باعث مشکلات بیشتر می شود، طبیعتا انگیزه بیشتری برای رهایی از آن پیدا می کند.
- باورهاي ديني در ايجاد گفتمان اميد نقشی رقابت ناپذیر دارند. همان گونه که گفته شد امیدوار بودن یا نبودن خود فیلسوف و احساس مسوولیت او در قبال دمیدن روح امید در دیگران، مبتنی است بر دیدگاه های فلسفی وی. از آن جا که ایمان به خداوند و باور به وجود جهان دیگر، می تواند هم مانع ناامیدی هم عامل ایجاد امید باشد، فیلسوفانی که باورهای دینی داشته باشند هم خود امیدوارترند هم بهتر می توانند دیگران را از گرداب ناامیدی رهایی بخشند.