مقاله 41: والدین و «بلوغ دیجیتالی» فرزندان: بحثی در شکاف دیجیتالی بين - نسلي







( دانلود pdf اين مقاله )
تعریف:

شکاف دیجیتالی (digital gap/digital divide)  از جمله اصطلاحاتی است که امروزه در فضای حقیقی و مجازی کم و بیش مورد توجه قرار گرفته است. این اصطلاح گر چه ابتدائا مربوط به میزان دسترسی به فناوری اطلاعات و ارتباطات است ولی باتوجه به پیامدهایی که دارد باید در حوزه هایی چون تعلیم و تربیت و اخلاق نیز مطرح شود(برای آگاهی بیشتر درباره این اصطلاح و تاریخچه اش اینجا را مطالعه کنید.) درباره این اصطلاح دو صورت بندی وجود دارد: گاهی ناظر به تفاوت بین کشورها است از جهت میزان دسترسی به فناوری های اطلاعات و ارتباطات از قبیل اینترنت و کامپیوتر، و گاهی ناظر به تفاوت بین فرزندان و والدین است از جهت آشنایی با این فناوری ها و استفاده از آنها. در مقاله حاضر، مورد دوم و البته از منظر اخلاق، فرهنگ و تعلیم وتربیت مورد توجه قرار مي گيرد.

طرح مسئله: اصل ماجرا به طور ساده این است که امروزه نه تنها در جامعه ما بلکه در بسیاری از کشورها میزان آگاهی فرزندان از دنیای دیجیتال و میزان استفاده آنها از اینترنت و کامپیوتر بسیار بیشتر از والدین شان است. این امر موجب شده که بزرگترها از کوچکترها در این میدان عقب بمانند و این عقب ماندگی گاه به اندازه ای شده که از آن به «شکاف یا فاصله دیجیتالی» بین دو نسل تعبیر می شود. اگر این امر فقط در محدوده ناآشنایی والدین با فناوری های اطلاعات و ارتباطات باقی می ماند شاید مشکل قابل تحمل بود، اما مسئله آن است که این شکاف پیامدهای تربیتی، اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی را نیز به همراه دارد و در دراز مدت می تواند آسیب های فراوانی را از این ناحیه به زندگی فردی و اجتماعی شهروندان و خانواده ها وارد نماید. با توجه به این مخاطرات و با توجه به میزان رو به رشد دسترس پذیری نسل جوان به فناوری های جدید، لازم است که موضوع شکاف دیجیتالی و چاره اندیشی برای کاستن از آن در دستور کار دلسوزان جامعه ما قرار گیرد. مدعای مقاله حاضر آن است که شکاف دیجیتالی بین والدین و فرزندان می تواند موجب مشكلات اخلاقي، تربيتي، فرهنگي، اجتماعي، روحي و رواني، و حتي اقتصادي فراوانی شود. وضعیت مطلوب در این زمینه آن است که میزان آگاهی و استفاده والدین در این حوزه ها از فرزندان بیشتر باشد؛ به گونه ای که آنان فرزندان خود را در این وادی راهنمایی کنند، نه برعکس.

درباره تفاوت دیجیتالی نسلی لازم است چند نکته مورد توجه قرار گیرد:

الف) عوامل شکل گیری شكاف ديجيتالي:

با تامل در مباحث پیرامونی شکاف دیجیتالی بین نسل ها می توان موارد زیر را از جمله عواملی دانست که در شکل گیری و عمیق تر شدن اين فاصله ها تاثیر دارد:

  1. ناآگاهی والدین از اهمیت و تاثیرات این فناوری ها: به هر اندازه پدرومادرها از تاثيرات مثبت و منفي فناوری های اطلاعاتی و ارتباطاتی در زندگی انسان امروز بی خبر باشند انگیزه كمتري برای آشنا شدن با آنها خواهند داشت. 
  2. روحیه نوجویی، تنوع طلبی و کنجکاوی فرزندان: جوانان و نوجوانانی که در دنیای امروز زندگی می کنند هم به خاطر روحیاتی که به مقتضای سن خود  دارند هم به خاطر میزان آگاهی ها و اطلاعاتی که از طرق مختلف به دست می آورند انگیزه بیشتری برای دسترسی به دنیای جذاب، متنوع و سرگرم کننده فضای مجازی دارند. اطلاعاتی که آنان در این زمینه از سوی همسالان خود یا رسانه های دیگر کسب می کنند همچنین فرصت هایی که برای شان جهت استفاده از این فناوری ها فراهم می شود، بر میزان شوق و علاقه شان جهت بهره گيري هر چه بیشتر از آنها دامن می  زند. اگر این امر در تقابل با کم انگیزگی یا بی انگیزگی والدین جهت آشنایی با فضای مجازی قرار گیرد طبیعی است که به مرور زمان فاصله بین والدین و فرزندان را زیادتر می کند.
  3. بی تفاوتی و مسوولیت گريزی والدین: برخی والدین از میزان تاثیر این فناوری ها و حتی لزوم آشنایی با آنها آگاهی دارند ولی عدم تعهد و فقدان مسوولیت شناسی آنان موجب می شود که در این راه گامی بر ندارند.
  4. اعتماد بیش از اندازه به فرزندان: هر چند از نظر تربیتی نباید به فرزندان خود بدبین باشیم و آنان را به چشم «مظنونین همیشگی»  بنگریم، ولی تفریط در اين زمینه و افتادن از سوی دیگر بام هم صحیح به نظر نمی رسد. به این معنا که اعتماد بی اندازه و بی مبنا به فرزندان در استفاده از فضای مجازی نیز کار عاقلانه ای به نظر نمی رسد. چرا که به هر اندازه هم که به دانایی و زیرکی فرزندان مان ایمان داشته باشیم باز هم باید بدانیم که در فضای سایبر همواره رهزنانی وجود دارند که از روحیه کنجکاوی فرزندان و صداقت و سادگی آنان نهایت سوءاستفاده را می کنند. خود امکانات فنی که فضای سایبر امروزه در اختیار این راهزنان ایمان و اندیشه می گذارد، بر حساسيت ماجرا می افزاید.
  5. فقدان شرایط لازم در والدین برای آشنایی با این فناوری ها: گام نهادن به وادی پر رمز و راز فناوری های اطلاعاتی و ارتباطاتی نیازمند برخی مقدمات است که ممکن است والدین از آنها بی بهره باشند و به همین خاطر امکان قدم زدن در دنیای مجازی را نداشته باشند. به عنوان مثال، آگاهی با زبان انگلیسی یا آشنایی با شیوه کار نرم افزارها و سخت افزارهای مختلف از جمله این شرایط است که اگر والدین از آنها برخوردار نباشند نمی توانند با دنیای دیجیتال ارتباط برقرار کنند.
  6. اقتضائات شغلی فرزندان: امروزه به طور معمول بسیاری از جوانان و نوجوانان با شغل ها و يا در شرایطی به سر می برند که لازم است با فضای سایبر و فناوری های جدید سروکار داشته باشند و ازآنها استفاده کنند. مثلا دانشجو هستند و برای انجام امور اداری خود یا یافتن منابع علمی از اینترنت استفاده می کنند. یا تمایل دارند در شبکه  های اجتماعی عضو شوند یا وبلاگ و وب سایت دارند و محتوای تولیدی خود را در معرض دید دیگران قرار می دهند و موارد فراوانی از این قبیل. این در حالی است که دست کم در جامعه ما شغل گروه عمده ای از والدین به گونه ای است که تا این اندازه درگیر فضای دیجیتال نیستند. به همین خاطر، خواسته با ناخواسته، با آن هم بیگانه هستند و در صورت نیاز هم مجبورند  از ديگران، مثلا فرزندان خود، کمک بگیرند.

ب) پیامدهای شکاف دیجیتالی:

همان گونه که گفته شد فاصله بیش از اندازه بین نسل قبلی و نسل فعلی در زمینه آشنایی با فضای دیجیتال و دسترسی به آن، عوارضی دارد که در این جا به برخی از پیامدهای فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی آن اشاره می شود:

  1. امکان «بلوغ دیجیتالی ناقص یا زودهنگام»: همان گونه كه والدين در رسيدن فرزندان خود به بلوغ فكري، اقتصادي و جسمي مي توانند نقشي هدايت گرانه داشته باشند در ياري رساني به آنها براي رسيدن به رشد عقلاني و اخلاقي لازم جهت مواجهه درست با فناوري هاي جديد هم مي توانند نقشي مهم ايفا كنند. اين البته در صورتي است كه آگاهي والدين در اين زمينه اگر از فرزندان بيشتر نيست دست كم به اندازه آنها باشد. مفهوم اين سخن آن است كه عقب بودن بزرگترها در آشنايي با و استفاده از فناوري هاي مربوط به فضاي سايبر موجب مي شود كه فرزندان نيازهاي خود در اين زمينه را توسط افراد ديگر برطرف كنند و طبيعي است كه در اين صورت امكان آن كه اطلاعاتي بيشتر يا كمتر از نياز خود دريافت كنند زياد است. اين امر مي تواند به بلوغ ديجيتالي زودرس يا ديررس آنها منجر شود.
  2. عدم توانایی والدین در راهنمایی و تربیت فرزندان: فناوري هايي چون اينترنت امروزه به مثابه عوامل موثر بر اخلاق و تعليم و تربيت افراد عمل مي كند. اين فناوري ها هم مي تواند ياور والدين در تربيت فرزندان باشد هم مي تواند همه زحمات آنها را در اين زمينه بر باد دهد. اين امر بستگي به اين دارد كه پدر و مادرها چه اندازه با اين مربيان و معلمان جديد آشنا باشند و علاوه بر آن كه نقاط قوت و ضعف شان را مي شناسند به فرزندان خود هم در اين باره آگاهي ها و هشدارهاي لازم را بدهند. ناآگاهي والدين از اين عوامل، در واقع واگذاشتن ميدان تربيت فرزندان به حريفاني است كه هيچ شناختي از آنها ندارند.
  3. ناتوانی والدین در نظارت بر فرزندان: ويژگي هاي خاص فناوري هاي جديد موجب شده كه فرزندان بتوانند در صورت لزوم والدين خود را به قول معروف «دور بزنند». در زمان هاي گذشته اگر فرزند خانواده در بيرون يا درون خانه خطايي مي كرد كم و بيش به آساني قابل شناسايي و نظارت بود ولي ابزارهاي ديجيتالي جديد اين امكان را فراهم كرده كه فرزند شما اگر بخواهد در جلوي چشم تان كارهاي گوناگوني را انجام دهد بدون اين كه شما مطلع شويد. با توجه به لزوم نظارت معقول و منطقي والدين بر گفتار و كردار فرزندان، چنانچه آنها آگاهي لازم را با اين ابزارهاي جديد نداشته باشند در واقع وظيفه نظارتي خود را به خوبي نمي توانند ايفا نمايند. روشن است كه فقدان نظارت مي تواند موجب ببروز مشكلات فراوان ديگري شود. به عنوان مثال، عدم نظارت بر دوستي هاي بين جوانان يا نوجوانان در فضاي ديجيتال و مشاركت آنها درگروه ها و شبكه هاي اجتماعي، مي تواند موجب بروز مشكلات روحي و جسمي و گاه اقتصادي يا حتي جاني شود. خبرهايي كه در اين زمينه گاه در رسانه ها يا در خود فضاي مجازي مطرح مي شود گواه اين مطلب است.
  4. محروم شدن از منافع و مزایای این فناوری ها: گفته اند«آدمي دشمن چيزي است كه نمي داند». بر اين اساس بايدگفت چنانچه والدين با فناوري هاي جديد آشنايي كافي نداشته باشند طبيعي است كه هم به آنها نگاه بدبينانه داشته باشند هم از منافع فراوان آن هم محروم بمانند؛ به ويژه آن كه زندگي انسان ها هر روز بيش از گذشته به اين فناوري ها وابسته مي شود و بدون آنها كارها با سختي فراوان تري روبه رو مي شود.
  5. افزایش امکان انحطاط اخلاقی و تربیتی فرزندان: استفاده از فناوري هاي اطلاعات و ارتباطات هم مي تواند موجب ارتقاي باورها و رشد شخصيت اخلاقي، ديني، فكري، فرهنگي و اجتماعي فرزندان شود هم مي تواند به عكس آن عمل نمايد. اين امر به چند عامل بستگي دارد كه يكي از آنها آگاهي و آشنايي والدين با تاثيرات اين فناوري ها است. چنانچه والدين درباره اين فناوري ها اطلاعات لازم را نداشته باشند طبيعي است كه فرزندان خود را به مدرسه اي فرستاده اند كه هيچ آشنايي با قوانين و مقررات، معلمان و دوستان فرزندانشان ندارند. در چنين فضايي كه انسان هاي فاسد و سودجو هم كم نيستند؛ امكان لغزش فرزندان بسيار زياد است. اين ناآگاهي موجب مي شود كه به مرور زمان تاثيرپذيري فرزندان از دوستان و والدين ديجيتال خود بيشتر شود و به موازات آن، اعتبار و اقتدار تربيتي و اخلاقي والدين حقيقي كمتر گردد.
  6. ناتوانی در آموزش هاي مربوط به فضای مجازی: جداي از جنبه هاي تربيتي و اخلاقي، عدم آشنايي كافي والدين موجب مي شود كه آنان نتوانند حتي درباره استفاده معمول از فناوري هايي چون اينترنت به فرزندان خود كمك كنند. به عنوان مثال، نمي توانند آنان را در زمينه كارهايي چون جست و جو در اينترنت، ارسال و دريافت مطلب، به اشتراك گذاشتن مطالب، و انجام امور اداري خود از طريق اينترنت  ياري نمايند.
  7. امکان فریب خوردن والدین: شكاف ديجيتالي بين نسلي گاه مي تواند به متضرر شدن والدين نيز منجر شود. فناوري هاي جديد مانند شمشير دو لبه اي است كه نوع استفاده از آن به قصد ونيت كاربران آنها بستگي دارد. از اين رو آگاهي فرزندان از ظرفيت ها و ظرافت هاي آنها و ناآگاهي والدين از اين امور مي تواند براي والدين هزينه ساز باشد؛ به عنوان مثال ممكن است برخي فرزندان وانمود كنند از اينترنت براي كارهاي علمي خود استفاده مي كنند در حالي كه اين گونه نيست، يا ممكن است به حساب هاي بانكي والدين دستبرد بزنند و خطرهايي از اين دست كه به هر حال بر سر راه پدرومادرهاي بي اطلاع قرار مي گيرد.

 ج) راه های کاهش شكاف ديجيتالي يا كاستن از پيامدهاي آن:

با توجه به نقش مهم فناوری های اطلاعاتی و ارتباطاتی در دنیای امروز، طبیعتا معقول، و تا حدودی مقدور، نیست که فرزندانمان را از این فناوری ها محروم کنیم؛ چرا که با این کار در واقع آنان را تبدیل به انسان هایی کرده ایم که فاقد «سواد دیجیتال» هستند و همان طور که در دنیای گذشته اگر کسی بی سواد بود نمی توانست به خوبی گلیم خود را از آب بکشد، امروز نیز اگر کسی از نظر دیجیتالی بی سواد باشد از جهت انجام کارهای روزمره و فعالیت های تخصصی خود با مشکلات جدی مواجه می شود. بنابراین بایستی از یک سو  امکان استفاده فرزندان را از این فناوری ها فراهم کرد و از سوی دیگر تدبیری اندیشید که از خطرات و آفات آن تا جایی که مقدور است در امان باشند. يكي از نتايج مستقيم يا غيرمستقيم چنين امري، كاسته شدن از فاصله يا شكاف ديجيتالي بين نسلي است.

برای وصول به چنین مقصودی، راه کارهای زیر به پدران و مادران و همه کسانی که به نوعی حکم بزرگتر را برای جوانان و نوجوانان دارند پیشنهاد می شود:

  1. جدی گرفتن موضوع: تا وقتي بزرگترها حضور فضاي مجازي و حضور در فضاي مجازي را جدي نگيرند براي آشنايي با و استفاده از آن هم اقدام جدي نخواهندكرد. بنابراين، نخستين گام آن است كه حضور فناوري هاي جديد را به عنوان ميهمان هاي خوانده يا ناخوانده در زندگي انسان امروز جدي بگيريم و براي آشنايي با آنها احساس نياز كنيم.
  2.  تلاش برای افزایش آگاهی درباره فناوری های جدید: گام بعدي آن است كه والدين از هر طريق ممكن در صدد فراگيري آموزش هاي لازم از نظر سخت افزاري و نرم افزاري درباره اين فناوري ها برآيند. خوشبختانه به هر اندازه اين فناوري ها پيشرفت كرده هم آموزش آنها هم كار با آنها آسان تر شده است. امروزه در هر يك از شهرهاي كشورمان موسسات و افراد متخصص فراواني هستند كه مي توانند در يك دوره كوتاه مدت مهارت هاي مختلف مربوط به استفاده از اينترنت و كامپيوتر و مانند آن را با هزينه هاي مناسب آموزش دهند. فقط كمي همت و اراده مي خواهد.
  3. دوستی، همدلی و همراهی با فرزندان: فرزنداني كه با والدين خود احساس دوستي و همراهي دارند طبيعتا به آنان بيش از ديگران اعتماد مي كنند و انگيزه بيشتري براي بهره گيري از راهنمايي هاي والدين جهت زيستن در فضاي مجازي دارند. در اين حالت است كه از ناآگاهي يا كم آگاهي والدين سوءاستفاده نمي كنند و اگر هم به مشكل يا مسئله اي برخوردند آن را با پدر و مادر خود در ميان مي گذارند. ايجاد چينن رابطه اي بين والدين و فرزندان، گره گشاي بسياري از مشكلات و مانع از وقوع بسياري از آفات و خطرات زندگي در فضاي مجازي است؛ همانطور كه در فضاي حقيقي هم وضعيت همين گونه است.
  4. پیشگامی در آشنا کردن فرزندان با این فناوری ها: جذابيت ها و كاربردهاي متنوع فناوري هاي جديد از يك طرف و ميل جوانان و نوجوانان به بهره گيري از آنها از طرف ديگر به اندازه اي است كه آنها معمولا حوصله نمي كنند كه شايد پدر و مادرها روزي زمينه ساز آشنايي با اين فناوري ها شوند. از اين رو بهتر است والدين در اين زمينه به صورت فعال وارد ميدان شوند نه منفعل. به اين معنا كه بسته به شرايط و نيازهاي فرزندان شان، در هر مرحله زندگي، آنان را با اين فناوري ها آشنا كنند و خود يا ديگران آموزش هاي لازم را به ايشان بدهند. يكي از فوايد اين كار آن است كه فرزندان گمان نمي كنند كه والدين شان با اصل استفاده از اين فناوري ها مخالف اند.  
  5. مشاوره با صاحبان نظر در زمينه فناوری، اخلاق و تعليم و تربيت: هم در دنياي ديجيتال هم در عرصه تعليم و تربيت و اخلاق موضوع ها و مسائل فراواني وجود دارد كه نمي توان انتظار داشت همه پدر و مادرها از آنها مطلع باشند. از اين رو بهتر است والدين در هر يك از اين زمينه ها همچنين درباره شيوه تعامل با فرزندان خود، با افراد آگاه و دلسوز در اين زمينه ها مشورت كنند. اين امر بخصوص در مواردي كه فرزندان در مواجهه با فضاي مجازي به مشكلاتي برخورده اند از اهميت و ضرورت بيشتري برخوردار مي شود.
  6. آگاهی بخشی به فرزندان درباره خطرات فراروی آنان در فضای مجازی: يك بررسي اجمالي نشان مي دهد كه پدر و مادرها معمولا وقت كمي را براي گفت و گو با فرزندان صرف مي كنند. دلائل اين امر چه موجه باشند چه ناموجه، به هر حال در اين كه چنين وضعيتي تاثيرات منفي از خود باقي مي گذارد ترديدي وجود ندارد. بنابراين، بهتر آن است كه والدين در فرصت هاي مختلف يا خودشان يا توسط افراد مناسب، آگاهي ها و اطلاعات لازم را هم درباره فوايد و كاربردهاي مثبت هم درباره آسيب ها و خطراتي كه مي تواند بر اثر استفاده از فناوري هاي جديد دامن گير فرزندان شود به آنها معرفي كنند.
  7. نظارت بر استفاده فرزندان از این فناوری ها: نظارت والدين بر رفتار و كردار فرزندان، امري است كه هم عقل و هم  شرع آن را مي پذيرد. آنچه در اين زمينه مهم است نوع نظارت است. مقصود از نظارت در اين جا ايجاد محدوديت هاي بي جا يا نظارت هاي بي منطق و تجسس بي مورد توسط والدين نسبت به فرزندان در بهره گيري از اينترنت و مانند آن نيست؛ بلكه به اين معناست كه به دور از افراط و تفريط اعمال و رفتار فرزندان در مواجهه با اين فناوري ها زير نظر باشد و در مواردي كه احساس خطر مي شود هشدار هاي لازم به فرزندان داده شود. اعتماد به فرزندان گر چه لازم است ولي اين اعتماد بايستي همراه با نظارت باشد؛ چرا كه پيچيدگي هاي خاص فضاي سايبر و وجود افراد سودجو وقتي با كم يا بي تجربه گي و صداقت  و سادگي جوانان يا نوجوانان همراه شود، مي تواند فجايع فراواني را به بار آورد. البته شيوه و حد و مرز نظارت نيز امر مهمي است كه بايستي والدين با بهره گيري از تجارب خود و مشورت با افراد دلسوز به آن دست يابند.
  8. فراهم سازی امکان استفاده از این فناوری ها در محیط خانه: به هر اندازه كه استفاده فرزندان از اينترنت و كامپيوتر در درون خانه انجام شود آسيب هاي احتمالي هم كاهش پيدا مي كند، چرا كه نظارتي كه در بالا گفته شد بهتر اعمال مي شود؛ بعلاوه كه اگر والدين اطلاعات لازم را درباره اين فناوري ها داشته باشند بهتر مي توانند فرزندان خود را راهنمايي كنند.
  9. عبرت و درس آموزی از دیگر جوامع: هم والدین هم مسوولان فرهنگی و اجتماعی، هم نخبگان  جامعه ما باید به بررسی دقیق و مداوم عوامل و زمینه های شکل گیری شکاف دیجیتالی و پیامدهای آن درکشورهای دیگر بپردازند و از راه های رفته و نرفته آنان برای پر کردن این شکاف درس های لازم را فراگیرند. روشن است که چاره جویی برای این کار در جامعه ما باید ناظر به شرایط خاص دینی، فرهنگی، تمدنی، و اجتماعی ما باشد.
 پ ن: طرح این موضوع مدیون نظر یکی از بینندگان وبلاگ است که در اینجا از این دوست ناشناس تشکر می کنم.

مقاله 40: فناوري، الان؛ اخلاق؟، شايد وقتي ديگر! : بحثی درخوش اشتهايي فناورانه و دلزدگي اخلاقي


دانلود pdf اين مقاله


سایت digitaltrends در گزارشی پیرامون استقبال از آیپد جدید اپل می گوید: « لندنی ها مدتی است دو جوان را

مشاهده می کنند که فقط به خاطر اینکه اولین کسانی باشند که آی‌پد جدید را در دست می‌گیرند و به صفحه نمایش رتینای آن چشم می‌دوزند، حاضر شده‌اند تقریبا از یک هفته جلوتر در صف بایستند ]رتینا نوعی صفحه نمایش ال‌سی‌دی است که به طور اختصاصی توسط شرکت اپل تولید می‌شود[. این دو جوان از جمعه پیش در پشت بهترین فروشگاه اپل شهر لندن کمپ زده‌اند تنقلات کافی، صندلی تاشو و ژاکت گرم هم با خود آورده‌اند تا از هوای زمستانی هم در امان بمانند. این تازه اولین صف انتظار برای آی‌پد جدید اپل است و هنوز آن صف‌های طولاتی که از 24 ساعت قبل از فروش درست می شود، آغاز نشده.
البته معلوم نیست که آیا واقعا این دو جوان مشتاقاته منتظر آی پد جدید هستند یا می خواهند از طریق فروش جاهایشان در صف انتظار وقتی صف مشتاقان گرم می شود ،سود کلانی به جیب بزنند. » (منبع)

در گشت و گذارهای اینترنتی خود احتمالا بارها شاهد تصاویری از صف های طویلی بوده اید که علاقه مندان خرید محصولات جدید فناوری های اطلاعاتی و ارتباطاتی تشکیل داده اند و شاید در خبرها خوانده اید که برخی افراد هم به قول معروف زنبیل خود را در صف گذاشته و جای خود را گاه به قیمتی بیش از قیمت خود محصول به دیگران می فروشند ! جالب تر این است که اگر کسی چند روز صبر کند می تواند این محصولات را از صدها شعبه شرکت های سازنده یا حتی از طریق اینترنت به راحتی خریداری نماید. پس این همه عجله برای چیست؟

اگر به این صف ها، به ویژه از منظر اخلاق و فرهنگ، نگاه کنیم پرسش های مختلفی مطرح می شود که برخی از آنها از این قرار است:

1. علت یا علت های حرص و ولع برای دستیابی به جدیدترین محصولات این فناوری ها چیست؟

2. آیا خریداران می دانند که ممکن است از طریق این محصولات در معرض چه خطراتی یا آسیب هایی قرار گیرند؟

3. آیا خریداران به پیامدهای فرهنگی،روحی و روانی و حتی هزینه های مالی که بر آنها تحمیل می شود توجه دارند؟

4. آیا بررسی کرده اند که این محصولات ممکن است بر روی اخلاق فردی و اجتماعی یا فرهنگ آنها تاثیر منفی داشته باشد؟

5. آیا با کسی درباره ابعاد فرهنگی و اخلاقی این فناوری ها مشورت کرده اند؟

6. آیا فناوری اخلاق خاص خود را دارد و نمی توان خوب و بد آن را از هم تفکیک کرد؟

7. آیا جبر تکنولوژیک واقعا وجود دارد و فناوری خود را بر ما تحمیل می کند؟

8. نقش اراده و انتخاب اخلاقی انسان در برابر فناوری چیست؟

هر چند مقصود از فناوری در اینجا بیشتر محصولات فناوری اطلاعات و ارتباطات، مثل کامپیوترها، تبلت ها، آیپد و موبایل است؛ ولی مباحث مطرح شده درباره هر فناوری دیگری نیز می تواند صادق باشد.

طرح مسئله: در این که فناوری جزو زندگی انسان امروز شده و از آن گزیر و گریزی نیست تردیدی وجود ندارد. همچنین درباره ابعاد مثبت و کاربردهای فراوان فناوری نیز بحثی وجود ندارد. مسئله اصلی این است که آیا انسان امروز به همان اندازه که ولع سیر ناشدنی و پایان ناپذیر برای خرید فناوری های جدید دارد توجهی به جنبه های اخلاقی و فرهنگی و انسانی آن هم دارد یا خیر. آن هم ولعی که در مواردی می تواند کاری غیر اخلاقی باشد (مثلا اگر خرید یک محصول نه بر اساس نیاز جدی که به خاطر پرستیژ یا جو زدگی و مانند آن باشد که نوعی اسراف و تبذیر است) و گاهی هم می تواند زمینه ساز کارهای غیر اخلاقی دیگر باشد (چون هر محصول جدید به همان اندازه که کاربرد و امکانات بیشتری دارد در صورتی که مقید به اخلاق نشود می تواند آسیب ها و چالش های بیشتری را نیز موجب شود).

برای تبیین شیفتگی بی اندازه به فناوری و غفلت از اخلاق، بهتر است محورهای زیر مورد توجه قرار گیرد:

الف) عوامل آن جذابيت و اين غفلت:

  1. توهم سرکه نقد بودن فناوری و حلوای نسیه بودن ا خلاق: فناوری امری است محسوس که جذابیت های ظاهری آن زود به چشم می آید و به مجرد این که هزینه آن را پرداختی مالک آن می شوی و میتوانی از آن استفاده کنی، ولی اخلاق و اخلاقیات از اموری است که به قول معروف زودبازده نیست (یا دست کم گروهی از افراد این گونه گمان می کنند)، و از آنجا که آدمی با محسوسات انس و الفت بیشتری دارد رغبت و تمایلش به آنها هم بیشتر است. پیدایش این وضعیت در جهان امروز، و به ویژه در جوامع غربی، را می توان صورت هایی از ماتریالیسم و ماده گرایی ای نامید که گر چه ریشه در قرون گذشته دارد ولی امروزه به گونه ای دیگر خود را بازسازی کرده است.
  2. تبلیغات شدید و جذاب به نفع فناوری: تجربه نشان داده کسانی که از گرمی بازار فروش محصولات سود می برند به آن اندازه که برای معرفی محصول خود و تشویق مخاطب به خرید آنها تبلیغ می کنند برای اخلاق تبلیغ نمی کنند (منظور تبلیغ برای وجه اخلاقی فناوری است). از این رو با توجه به تاثیر جدی تبلیغات در افراد، آن قدر که افراد به دنبال پیدا کردن محصول جدید و دستیابی به آن هستند به اخلاق توجه ندارند.
  3. نیازسازی های کاذب:  در جایی، احتمالا در زندگی نامه جابز، خواندم که استیو جابز، رئیس فقید شرکت اپل، معتقد بود که این ما هستیم که باید به مخاطب بگوییم چه نیازهایی دارد. مسئله این است که حداقل بخشی از وظیفه موسسات تبلیغاتی و شرکت های تولید کننده محصولات این است که به شیوه های مختلف به افراد جامعه هدف تلقین کنند که او به این ابزارها نیاز دارد و اگر آنها را تهیه نکند کارش زمین می ماند ! این نیازسازی ها نوعی عطش ایجاد می کند که موجب می شود مخاطب پس از خرید هر محصول به دنبال نسخه جدیدتر آن باشد بدون این که تامل کند آیا واقعا به آن نیاز دارد یا خیر.
  4. منفعت طلبی تولیدکنندگان: شاید این را بتوان عامل اصلی یا یکی از عوامل اصلی ایجاد ولع در مصرف کنندگان محصولات مختلف فناوری های اطلاعاتی و ارتباطاتی، و به طور کلی هر محصول دیگر، دانست. امروزه رقابت روزافزون تولیدکنندگان فناوری های مختلف، همچنین هزینه های کلان طراحی و تولید و توزیع و بالاخره مزه شیرین سودهای فراوانی که از رهگذر فروش این فناوری ها به دست می آید دست اندرکاران بازار این محصولات را وادار کرده که به هر صورتی که هست نه تنها مشتریان خود را حفظ کنند بلکه هر روز بر تعداد آنها بیافزایند. یکی از تبعات خواسته یا ناخواسته این امر آن است که می بایست فقط اطلاعاتی به مخاطب داده شود که او را برای خرید بیشتر ترغیب کند. حال اگر قرار باشد مثلا نقاط ضعف هر محصول یا مشکلات و اشکالاتی که از جنبه های مختلف می تواند پدید آورد را هم به مخاطب گوشزد کنند طبیعی است که بخش عمده ای از مشتریان خود را از دست می دهند و بایستی به نفع اخلاق و فرهنگ از منافع فراوان و سودهای کلانی چشم بپوشند. طبیعی است که در دنیای سرمایه و سرمایه داری چنین کاری خلاف قاعده است. از این رو بهترین کار آن است که، خواسته یا ناخواسته، برخی اصول اخلاقی نادیده گرفته شود.
  5. سودجویی برخی مصرف کنندگان: بعضی مصرف کنندگان هم گاه به دنبال دست یافتن به سودهای کلان از راه ایجاد ولع و نیاز کاذب در دیگران هستند. نمونه ساده آن برخی از کسانی هستند که در صف های خرید می ایستند تا کالاهای خریداری شده را به دیگران با قیمت بالاتری بفروشند. جالب این است که گاه کسانی به قول معروف زنبیل در این گونه صف ها می گذارند و سپس نوبت خود را به دیگران به قیمتی گاه گران تر از خود محصولی که قرار است خریداری شود - می فروشند.
  6. ناآگاهی و بی توجهی مصرف کنندگان: عدم آگاهی مصرف کنندگان از پیامدهای منفی و آسیب های گوناگون اخلاقی، روحی و روانی، زیست محیطی و ضررهای مالی که می تواند به طور خواسته یا ناخواسته به پیوست هر محصولی که خریداری می کنند دامن گیرشان شود موجب می شود که به اندازه ای که شوق خرید هر کالا را دارند و حتی درباره آن تحقیق و جست و جو و مشورت می کنند، به ابعاد اخلاقی و فرهنگی اش توجه نداشته باشند. آنان گاه زمانی متوجه این مقصود می شوند که به مشکلاتی که گفته شد دچار شده باشند.
  7. هدف پنداری ابزارها: منطقی آن است که فناوری «ابزار» بهتر زیستن انسان و «قاتق نان» او باشد ولی عوامل گوناگونی که به برخی از آنها اشاره شد موجب شده که خود این ابزارها حالت هدف را پیدا کنند و «قاتل جان» شوند.
  8. ترس از برچسب های نامناسب: صاحبان سرمایه و حامیان آنها به همراه برخی زمینه ها و عوامل دیگر گویی انسان عصر حاضر، به ویژه نسل جوان، را به این نتیجه رسانده اند که مدرن و امروزی بودن یعنی برخوردار بودن هر چه بیشتر از فناوری. اگر زمانی دکارت گفت: «من فکر می کنم پس هستم» و با این سخن خود مدرنیته را پایه گذاری کرد، گویی امروزه خداوندان فناوری و صنعت وسرمایه با هزار زبان به نسل جدید تلقین کرده اند که شعارش این باشد: «من تكنولوژي مي بلعم، پس هستم». اگر در غرب حدود دو قرن طول کشید تا اتوریته مدرنیته و مدرنیسم زیر سوال رود و دوران «پست مدرن» شکل بگیرد اینک روشن نیست چه مدت زمانی باید بگذرد تا پیامدهای تخریبی ذبح  اخلاق به پای فناوری مشخص شود.

 ب) پيامدهاي اخلاقي ولع تكنولوژيك:

به نظر می رسد در بخش هایی از دنیای امروز انسان ها به خوردن آب شور فناوری عادت کرده اند به گونه ای که هر چه بیشتر مصرف می کنند تشنه تر می شوند. اما سوال این است که این امر تا کجا می تواند ادامه پیدا کند و چه پیامدهایی دارد. در این جا به طور مختصر به برخی از اثرات تخریبی چیزی که می توان آن را «جنون تکنولوژی خواری» نامید اشاره می کنیم:

  1. مسخ شدن هويت انسان: در غیبت اخلاق، انسان در بین چرخ دنده های فناوری تبدیل به مجموعه ای از اعداد صفر و یک می شود. در نتیجه او را نه به عنوان یک موجود زنده و حساس، بلکه به عنوان مجموعه از اعداد و IPها و کلمات عبور می شناسند. طبیعتا در زیر سایه این «سیطره کمیت» (به تعبیر رنه گنون)، حقیقت وجودی و معنوی و نورانی انسان رنگ می بازد. نقض کرامت انسانی انسان و برده شدن او نسبت به تكنولوژي پیامد قهری چنین وضعیتی است.
  2. «از جا در رفتگی» ارزش های الاهی و انسانی: وقتی افسار فناوری از دست اخلاق خارج شود به مرور زمان معیار های ارزشی هم عوض می شود . دیگر ارزش انسان به فضایل اخلاقی که تاکنون صاحبان ادیان یا حکیمان می گفتند نیست بلکه به میزان برخورداری، و نه لزوما استفاده مناسب، او از فناوری بیشتر است.
  3. اسراف و تبذير: اگر تهیه فناوری بر اساس نیازهای واقعی وتعریف شده و با توجه به مبانی ومعیارهای اخلاقی نباشد، ولع تکنولوژیک فقط موجب «خرید هر چه بیشتر» و نه لزوما «استفاده هر چه بهتر» می شود و سرمایه های مادی و معنوی فراوانی به باد می رود.
  4. آسیب رسیدن به محیط زیست: تاثیرات زیان بار فناوری های جدید بر زیست بوم انسانی، جانوری و گیاهی و آب و هوا به اندازه ای زیاد است که امروز اندیشمندان رشته های مختلف علمی و موسسات و نهادهای گوناگونی در سراسر جهان در صدد چاره جویی برای این امر برآمده اند. طبیعی است به هرا ندازه تولید و مصرف بی رویه فناوری ها بیشتر شود اثرات تخریبی اش هم بیشتر خواهد شد. از منظر اخلاق، شکل گیری رشته ای به نام «اخلاق محیط زیست» یکی از فعالیت های علمی است که در راستای کاهش این آسیب ها انجام شده است.
  5. حقیقی شدن واقعیت های مجازی و مجازی شدن امور حقیقی: می توان گفت ولع نسبت به فناوری و عجین شدن بیش از اندازه آن با زندگی انسان امروز، موجب شده که تا اندازه زیادی مرز حقیقت ومجاز در دنیای حاضر در هم آمیخته شود و گاه حقایق مجازی تاثیری بیش از امور واقعی داشته باشند.

 ج) چه باید کرد؟

آنچه گفته شد به معنای دست بسته بودن انسان در برای سلطه فناوری نیست. نیروی اراده آدمی و توانایی ها و استعدادهایی که خداوند در وجود او به ودیعت نهاده آنچنان قدرتی دارند که ، اگر آدمی بخواهد می تواند دیو فناوری را تحت سلطه اخلاق درآورد. برای وصول به چنین مقصودی کارهای فراوانی هست که می شود، و باید، انجام داد که در این جا به چند  مورد از آنها اشاره می شود:

  1. احساس مسوولیت نخبگان: نخستین گام در اخلاقی سازی عرصه فناوری آن است که اندیشمندان دلسوز و مصلحان اجتماعی خطرهایی که از طریق ولع و خودباختگی در برابر فناوری می تواند دامن گیر انسان ها شود را دریابند و نسبت به رفع آنها احساس مسوولیت کنند.
  2. آموزش و آگاهی بخشی: بزرگ ترین عامل یا یکی از بزرگ ترین عوامل شیفتگی بی اندازه انسان به فناوری و غفلت او از پیامدهای اخلاقی آن، ناآگاهی است. از این رو به هر اندازه بتوان سطح نگرش کاربران را بالاتر برد و نقاط قوت و ضعف فناوری ها و همچنین لزوم توجه آنان به تبعات اخلاقی هر محصول را به ایشان یادآوری کرد، به همان اندازه می توان امیدوار بود که انسان عصر حاضر از مزایای این فناوری ها برای بهتر زیستن استفاده کند و از خطرات و زیان های آن در امان بماند. طبیعتا برای آگاهی بخشی جامع و کامل نمی تو ان به شرکت های تولید کننده این گونه محصولات امید چندان زیادی داشت؛ چرا که سود سرشار ناشی از این بلعیدن فناوری به اندازه ای وسوسه انگیز و غم از دست دادن آن، چنان ناراحت کننده است که این شرکت ها نمی خواهند یا نمی توانند حقایق، یا دست کم همه حقایق، را برای مشتریان خود بیان کنند. بنابراین، باید امید به نخبگان و اندیشمندان و مصلحان جامعه داشت که لزوم همراهی اخلاق با فناوری را با زبان مناسب و روش های جذاب و متناسب با روحیات کاربران برای آنان بیان نمایند.
  3. تفکیک «نیاز»ها  از «نیازنما»ها: بایستی جامعه، به ویژه نسل جوان، را آموزش داد که بتوانند نیازهای واقعی خود را تشخیص دهند و بر اساس آن و به قدر ضرورت از فناوری استفاده کنند.
  4. بهره گیری از دین و باورهای دینی: وظیفه دین هدایت جامعه به سوی رشد و فلاح و کمک به انسان برای برآوردن نیازهای خود به صورت معقول و ضابطه مند است. ویژگی هایی که دین و ارزش های اخلاقی مبتنی دین دارد می تواند موجب راهنمایی انسان برای مواجهه صحیح با مسئله فناوری شود. البته برای تبیین این امر مبلغان و محققان دینی باید تلاش هایی جدی، منظم و مستمر داشته باشند.
  5. تقویت اراده انسانی: مشکل بزرگ آدمی در مواجهه با فناوری و کاسبان فناوری آن است که در برابر هجمه آنها احساس ضعف می کند و در نهایت تسلیم می شوند. تبلیغاتچی های دنیای امروز می دانند که باید یک پیام را آنقدر با صدای بلند و با روش های گوناگون تکرار کنند تا مخاطب فرصت فکر کردن و تصمیم گیری نداشته باشد. برای مواجهه با این امر باید کاری کرد که انسان امروز انتخاب کننده باشد نه انتخاب شونده. چرا که انتخاب شوندگی در واقع انسان را تبدیل به موجودی بی اراده می کند و او را از انسانیت خودش خلع و کرامت او را پایمال می کند؛ که این خود امری است به غایت غیر اخلاقی.
  6. تلاش بیشتر گروه های فلسفه و اخلاق: هر چند مسئله مهم و سرنوشت ساز فناوری را امروزه باید به صورت بین رشته ای مطالعه و بررسی کرد ولی وقتی پای بعد اخلاقی آن در میان می آید طبیعی است که انتظار داشته باشیم اساتید و دانشجویان و طلاب فعال در حوزه های فلسفه و اخلاق، در این میان نقش جدی تری داشته باشند. مقدمه این کار هم آن است که این گونه مباحث وارد ادبیات اخلاقی و فلسفی ما شود و غث و ثمین آن از منظر اخلاقی بررسی شود.
  7. تربیت اخلاقی و متوازن: انسان اخلاقی در مواجهه با هر امری، از جمله فناوری، با متر و معیار اخلاق وارد می شود. چنین فردی اگر به طور متوازن و همه جانبه رشد یافته باشد به دور از افراط و تفریط نه بنده فناوری می شود نه خود را از مزایای آن محروم می کند؛ بلکه سعی می کند با نگاهی همه جانبه اولا نقاط قوت و ضعف هر فناوری را بشناسد ثانیا تامل کند که استفاده از این محصول از منظر اخلاقی آیا تبعاتی دارد یا نه. ارائه فناوری به انسان های غیر اخلاقی یا غافل از اخلاق، همچون دادن تیغ به دست زنگی مست است.

مقاله 39: اميدسازان و اميدسوزان: جايگاه فيلسوفان كجاست؟

         

زندگی انسان چه در حوزه فردی چه در عرصه اجتماعی همواره با دشواری ها، مشکلات، نامرادی ها، و ناکامی های گوناگون مواجه است. برخی از این مشکلات ناشی از شرایط غیر اختیاری انسان است (مانند بیماری های ارثی) و برخی هم به خاطر شرایط خاص اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و زیستی او است و برخی نیز محصول بی برنامه گی ها و سوء تدبیرهای وی. در هر صورت چنین مسائلی می تواند باعث ایجاد یاس و نا امیدی در یک فرد یا جامعه شود. مسئله اميد و نااميدي موضوعي است كه از منظرهاي گوناگون روان شناختي، جامعه شناحتي، انسان شناختي و مانند آن مي تواند مورد بررسي قرار گيرد. مكتوب حاضر از منظر فلسفه و فيلسوفان نگاهي به این موضوع خواهد داشت.

اهمیت این موضوع از یک طرف ناظر به نقش سازنده امید در زندگی فردی و اجتماعی انسان ها است و از سوی دیگر ناظر به نیاز جدی جامعه امروز ما به پرهیز از ناامیدی و تلاش برای رشد معنوی بیشتر و پیشرفت مادی روز افزون.

اگر از منظر فلسفی و اخلاقی به امید و ناامیدی نگاه کنیم سوال های مختلفی مطرح می شود که از آن جمله است: 1. آیا فلسفه می تواند  برای ایجاد روح امید در جامعه کاری انجام دهد؟ 2. آیا فیلسوفان وظیفه دارند جامعه را امیدوار کنند؟ 3. خود نگرش های فلسفی آیا می تواند یکی از عوامل ناامید شدن افراد باشد؟  4. از نظر اخلاقي مرز ميان اميدوار سازي و فريب چيست؟ 5. بين ايجاد «اميد كاذب» و «نااميدي صادقانه» كدام يك اخلاقا بر ديگري ترجيح دارد؟ البته دامنه این پرسش ها را می توان بسیار گسترده تر کرد ولی برای رعایت اختصار به همین چند مورد اکتفا می شود.

درباره نسبت فلسفه و فیلسوفان با امیدسازی در فرد و جامعه نکات زیر قابل طرح است:

  1. موقعیت های حدی، زمینه ساز ناامیدی هستند: انسان موجودي است که هم دارای یک بعد مادی است هم با جهان مادی سروكار دارد و از آنجا كه ماده همراه با محدوديت است، آدمي نيز با محدوديت ها، و به تعبير برخي فيلسوفان با «موقعيت حدي يا مرزي» فراوان، مواجه است. بيماري، فقر، مرگ، ترس از دست دادن داشته ها، نگراني از آينده، ناكامي در رسيدن به اهداف اقتصادي، عاطفی، سياسي و اجتماعي و محروميت از منابع قدرت و ثروت، برخي از اين محدوديت ها هستند. چنين اموري مي تواند موجب ايجاد ياس و نااميدي در زندگي بشر شود. نااميدي موجب افسردگي و سرخوردگی انسان، ناديده گرفتن داشته ها و توانايي ها، افزايش دشواري ها و مشكلات، تشديد ناراحتي ها و رنج ها، و در يك كلام، دشوار شدن زيستن آدمي و دور شدن او از شان انساني خود مي شود. فرد يا جامعه نااميد تلاش نمي كند و از حركت باز مي ماند. عدم حركت نيز مساوي است با رخوت، ركود و مرگ. نخستين گام براي مواجهه معقول با اين مشكلات و كاستن از پيامدهاي تخريبي آن،  دميدن روح اميد به زندگي انسان است. اما سوالي كه پيش مي آيد اين است كه چنين وظيفه خطيري بر عهده چه افراد يا گروه هايي از جامعه است.
  2. «گفتمان اميد» عامل سازنده و پیش برنده جامعه است: اميد، نقشي جدي و سازنده در حيات آدمي دارد. اميد باعث ايجاد حس نشاط، زندگي، تحرك، پويايي و تلاش براي بهتر زيستن مي شود.  اميد موجب کاهش رنج ها، بهبود زندگی مادی و معنوی، و حتي اخلاقی تر شدن انسان ها مي شود. چرا كه انسان اميدوار در قبال خود و ديگران احساس مسووليت بيشتري دارد، وظايف خود را بهتر انجام مي دهد، و تمايلش براي انجام كار خير و دوري از رذايل اخلاقي بيشتر است. بنابراين، مي توان گفت هم دمیدن روح اميد در جامعه یک کار اخلاقی است هم اين كه چنين كاري مقدمه انجام كارهاي اخلاقي ديگر می شود.
  3. «اميدسازان» چه كساني هستند؟ پاسخ مختصر آن است كه وظيفه ايجاد اميد در وهله اول بر عهده خود افراد است. يعني هر كس بايستي با شناخت عوامل نااميدي در زندگي خود به سهم خويش براي رفع آنها تلاش كند. در مرحله بعد نوبت به افراد و گروه هاي مختلف مي رسد، از خانواده و اطرافيان فرد گرفته تا گروه ها و نهادهاي اجتماعي مانند دولت و رسانه ها. با توجه به نقش فلسفه در زندگي انسان، و جايگاه فيلسوفان به عنوان يك گروه يا صنف اجتماعي، اين سوال پيش مي آيد كه آيا آنان هم در قبال رفع نااميدي و ايجاد اميدواري در زندگي فردي و اجتماعي انسان مسووليت و وظيفه اي دارند يا خير.
  4. آيا فيلسوفان «بايد» براي افزايش اميد در جامعه، كاري بكنند؟ پاسخ به اين سوال مبتني است بر بررسي نسبت اميد با فلسفه. توضيح مطلب اين كه فيلسوفي مي تواند روح اميد را به جامعه تزريق كند كه خود به اميد ايمان و باور داشته باشد. این باور مبتنی است بر مباني فلسفي او. طبيعتا فيلسوفي كه في نفسه به آفرينش، انسان و جامعه بدبين است و از اصلاح آن مايوس، نمي تواند بر خلاف مباني فلسفي خود عمل كند و ديگران را به اميد فراخواند كه اگر چنين كند در واقع شان فيلسوفي و اخلاقِ باور خود را مراعات نكرده است. بنابراين، نمي توان حكم كلي داد و همه فيلسوفان را مامور به اميدوار سازي جامعه دانست. پيش از اين كه از يك فيلسوف توقع داشته باشيم براي از بين بردن روح ياس و نااميدي از زندگي فردي و اجتماعي انسان ها گام بردارد نخست بايد ببينيم آيا مباني فلسفي و اخلاقي او چنين اجازه اي را به وي مي دهد يا نه. بنابراين، اگر در جامعه با دو گروه «اميدسازان» و «اميدسوزان» مواجه باشيم هر چند شاید انتظار آن باشد كه فيلسوفان جزو گروه اول باشند ولی واقعیت آن است که در همه جوامع شاهد فیلسوفانی از هر دو گروه هستیم.
  5. وظیفه اخلاقی فيلسوفان اميدوارسازي جامعه است. اگر فیلسوف را انسانی بریده و منتزع از جامعه بدانیم که باید سر در لاک خود داشته و در گوشه کتابخانه اش به تاملات نظری بپردازد، شاید برای او دیگر وظیفه امیدسازی در جامعه را قائل نباشیم، ولی اگر معتقد باشیم که فیلسوفان از سویی وظیفه دارند که از نظر علمی و عملی چندین گام از جامعه جلوتر باشند و از سوی دیگر بایستی با جامعه در ارتباط، و به عنوان يك انسان دارای معرفت در قبال ديگر انسان ها احساس مسوولیت کنند، بايد بگوييم که فیلسوف، دست کم از نظر اخلاقی، وظیفه دارد که نگذارد شعله امید و نشاط در جامعه به سردی گراید؛ چرا که این امر خلاف مسوولیت و تعهدی است که او بر دوش گرفته است.
  6. آيا فيلسوفان «مي توانند» براي افزايش اميد در جامعه، كاري بكنند؟ پاسخ مثبت است؛ البته به شرطي كه همان گونه كه اشاره كرديم خود فيلسوف از جهت نظري و عملي انساني اميدوار باشد. وجه اين كه گفته مي شود  فيلسوفان مي توانند در جامعه اميدسازي كنند آن است كه اينان جزو گروه هاي مرجع جامعه هستند و بسته به ميزان ارتباط شان با جامعه و شناخت و اعتماد جامعه به آنها، حرف آنها مي تواند دست كم در بخش هايي از جامعه مورد اقبال واقع شود. البته انتظار ما از اميدآفريني فيلسوفان بايد انتظاري منصفانه و واقع بينانه باشد.دايره برد سخن آنها نيز محدوديت هايي دارد. چرا که از يك طرف همه فيلسوفان براي اميدوار سازي جامعه احساس مسووليت نمي كنند، يا دست كم چنين كاري را جزو وظايف خود نمي دانند، و از سوي ديگر، همه افراد جامعه معمولا توجهي به فلسفه و فيلسوفان ندارد و چندان به سراغ آنها نمي روند، و از سوي سوم، فيلسوفان، «تنها» عوامل موثر در شكل گيري اميد يا نااميدي در جامعه نيستند.
  7. «اميد بخشیدن» به معنای «فريب دادن» نیست. امید بخشیدن به دیگران، به معنای گفتن سخنان خوشایند و هم کس پسند و فریفتن دیگران با وعده های بی حساب و حرف های بی مبنا نیست. امیدوار کردن یعنی توجه دادن انسان به فرصت ها و امکان هایی که احیانا  از سوی او مورد غفلت واقع شده، نه سوق دادن او به سوی کارهایی که یا در توان او نیست یا در دسترس او. امیدوار سازی یعنی توجیه این که با تلاش و توکل می توان برای مشکلات پیش آمده راه حل بهتری پیدا کرد.
  8. همه نیازمند امیدند، اما جوانان بیشتر. هر چند همه افراد جامعه نيازمند گفتمان اميد هستند ولي در اين ميان، جوانان از بقيه مهم ترند؛ چرا كه هم روحيه اي حساس تر و شكننده تر دارند هم آينده سازان جامعه هستند و اگر آنان نسبت به زندگي فردي و اجتماعي خويش احساس مسووليت نكنند و اميد به اصلاح نداشته باشند حال و آينده جامعه در خطر قرار مي گيرد.
  9. فیلسوفان چه می توانند بکنند؟ اگر فيلسوفي بخواهد وظيفه اخلاقي و انساني اميدوار سازي جامعه را به خوبي انجام دهد، به نظر می رسد مي تواند به راهكارهاي از این قبیل تمسك كند:

‌أ.         پیش از هر چیز، مباني نظري و بنيان هاي فلسفي و اخلاقي اميد را براي خود تبيين کند.

‌ب.     فرد و جامعه را متوجه توانایی ها و امکانات و فرصت های شان کند و توضیح دهد که اراده و توان آدمی بالاتر از دشواری ها و مشکلات است. شعار او باید این باشد که: «قفل، یعنی کلیدی هست».

‌ج.       بالا بردن افق دید جامعه. فیلسوفان چون نسبت به افراد معمولی با معرفت و دانایی بیشتری سر و کار دارند معمولا افق های بالاتری را می نگرند. تصویر کردن این افق ها برای افراد جامعه و به زبانی که آنها بفهمند موجب می شود که مخاطبان آنها از مواجهه با سختی های زندگی و مشکلات روزمره ناامید نشوند.

‌د.        تبیین درست رنج ها و مشکلات. اصل وجود ناکامی ها و دشواری ها در زندگی انسان نه قابل انکار است و نه به طورکامل قابل حل. به نظر می رسد کاری که یک فیلسوف می تواند بکند آن است که تلاش نماید توجیه درستی از علل و عوامل این مسائل ارائه کند و به مخاطبان خود یاری نماید که در مواجهه با این مشکلات، با بهره گیری از نیروی تعقل و توکل، و شناخت توانایی ها و استعدادهای خود، بر ناامیدی غلبه کنند.

‌ه.        ارائه الگوهای عملی و دسترس پذیر. هر چند فیلسوفان اغلب با مباحث نظری و انتزاعی سر و کار دارند ولی می توانند برای یاری رساندن به مخاطبان خود، به محسوس کردن معقولات خود اقدام کنند. آنان می توانند با معرفی افراد و جوامعی که گاه چندین بار به زانو درآمده اند ولی با بهره گیری از امید و توکل و تلاش، دوباره سرپا ایستاده و رشد یافته اند، مانع از غلبه روحیه یاس و ناامیدی در جامعه شوند.

‌و.        هشیار کردن جامعه نسبت به پیامدهای ناامیدی. آدمی اگر بداند در مواجهه با سختی ها و مشکلات، ناامیدی نه تنها گره گشا نیست بلکه باعث مشکلات بیشتر می شود، طبیعتا انگیزه بیشتری برای رهایی از آن پیدا می کند.

  1. باورهاي ديني در ايجاد گفتمان اميد نقشی رقابت‌ ناپذیر دارند. همان گونه که گفته شد امیدوار بودن یا نبودن خود فیلسوف و احساس مسوولیت او در قبال دمیدن روح امید در دیگران، مبتنی است بر دیدگاه های فلسفی وی. از آن جا که ایمان به خداوند و باور به وجود جهان دیگر، می تواند هم مانع ناامیدی هم عامل ایجاد امید باشد، فیلسوفانی که باورهای دینی داشته باشند هم خود امیدوارترند هم بهتر می توانند دیگران را از گرداب ناامیدی رهایی بخشند.