دوست گرامی جناب آقای حسین پاینده در ذیل یکی از پست های قبلی نظراتی را ارائه کردند و بنده هم پاسخ هایی دادم و این مسئله چندبار تکرار شد. موضوع بحث، در واقع چیستی فلسفه اسلامی است. در اینجا ضمن تشکر از ایشان این گفتگوها را به عنوان یک پست مستقل می آورم. شاید برای دیگران هم مفید باشد. اگر دوستان دیگر هم مطلبی ارائه کنند نظرشان در داخل یک ذیل همین پست خواهد آمد. البته باید توجه داشت که آنچه می اید در حد یک گپ و گفت و گوی دوستانه است نه یک بحث منضبط، منسجم و برنامه ریزی شده قبلی. 


پاینده:

سلام علیکم. با تشکر از نکارت ارزنده لکن جای مباحث معنوی و توجه به متافیزیک هم بسیار موثر است بسیاری از مباحث عمیق فلسفه برایی بزرگان این علم از طریق توسل حل شده است مرحوم ملاصدرا طبق فرموده آیت الله جوادی آملی دامت برکاته بسیاری از مبانی عقلی سطح بالا که لاینحل مانده بود با توسل به حضرت معصومه نتنها برای خود بلکه برای دیگران هم حل کرده است همیشه باید سیر عرضی در عالم نداشته باشیم و به تجربیات سیر نزولی هم توجهات ویژه ایی داشته باشیم به این معنا که خدا مرحوم مدرس را رحمت کند بارها می فرمود سیاست از دیانت جدا نیست کجاست مدرسی دگر که به ما دانشجویان بفرمایید دیانت از زندگی جدا نیست دیانت از کلاس درس جدا نیست و.... به هر حال سخنم را با بیانی کوتاهی از صدرای جهان اسلام به پایان می رسانم . ( هرگز این چنین نیست که احکام دین حق و نورانی الاهی ، مخالف معارف یقینی ضروری باشد و نابود با آن فلسفه ای که قوانین اش مطابق کتاب و سنت نباشد . الاسفار الاربعه جلد 8 صحفحه 303 )

رحمتی:  

با سلام. تشكر از مطلب خوبي كه بيان كرديد. از منظر فلسفه اسلامي، به ويژه فلسفه صدرايي، عقل فقط يكي از منابع شناخت است و از راه هاي ديگري مثل شهودهاي عرفاني يا منايع ديني هم مي توان كسب معرفت كرد.

البته بد نيست توجه داشته باشيد كه ممكن است كساني از اين منظر منتقد فلسفه صدراييباشند و در واقع آن را فلسفه ندانند چرا كه معتقدند فلسفه يك علم صرفا عقلي است و اگر بخواهد از منابع ديني استفاده كند بيشتر كلام است تا فلسفه.

پاینده:

 نکته ارزنده ای است اما صدرا به شما جواب خواهد داد که قرآن و سنت و عقل همه منطق به هم و از یک منبع سرچشمه میگیرند و تعارضی با هم ندارند فلسفه صدرا بعد از برهان های دقیق علمی تازه به این می رسد که ذات اقدس اللهی هم این چنین گفته است اصلا غایت فلسفه بطور عالم رسیدن به حقیقت است حقیقت از دیدگاه صدرا در جلد یک اسفار تشبه به اله خوانده شده است در واقع صدرا به همه این منتقدین می گوید فلسفه بخوانید اما در نهایت به حرف قرآن و سنت می رسید که خبری در عالم است ....و اصولا عقل چیست ؟ عقل هم در عرفان اسلامی یک منبع معرفت شناسی درون دینی است نه برون دینی همه ما بر سر سفره الله هستیم سکولار شاید این مطلب را متوجه نشود مانند مهمانی که متوجه نیست صاحب خانه کیست لکن عقل هم الهامی اللهی است ....بحث جالبی است .

رحمتی:

منتقدان ممكن است بگويند وقتي شما در مقدمات استدلال خودتان از گزاره هاي ديني استفاده كرديد نتيجه اي كه از آن مي گيريد ديگر يك نتيجه فلسفي نيست بلكه كلامي است.

نكته ديگر اين كه از قول صدرا گفته ايد كه هدف از خواندن فلسفه تشبيه به خداوند است. ممكن است به اين سخن اشكال شود كه در اين صورت چنين چيزي را نمي توان ديگر فلسفه ناميد شايد كلام يا عرفان باشد.

البته اين نكته مهم است كه در چنين مباحثي ابتدا بايد مباحث مبنايي طرح و بحث شود بعد مسائل و موضوعات بنايي. يكي از مسائل مبنايي در اين بحث، تعريف خود فلسفه و تبيين هدف و روش آن است.

پاینده:  

باتشکر بله همینطوراست اما صدرا در مقدمات فقط از براهین عقلی محض سخن می گوید بعد که به وسیله روش برهانی به نتیجه عقلی رسید آنگاه سخن قرآن و سنت را نقل می کند جای جای اسفار این چنین است مثلا ذیل برهان صدیقین که یک برهان عقلی است طبق تقریر ملاصدرا و بو علی مقدمات عقلی محفوظ است نتیجه عقلی هم محفوظ لکن نتیجه منطبق با قرآن و سنت می شود . صدرا چون حقیقت را = با اله می داند از این جهت در غایت چنین تعریفی داشته است البته خودتون استاد هستید و کاملا با فرمایش حضرتعالی موافق هستم باید مبنا ها روشن شود و اصولا اگر کسی صرفا آیه و روایتی را بخواند و جنبه تعبدی آن را مورد توجه قرار ندهد و از یک آیه و روایت برداشت عقلی بکند هیچ جای بحث نیست مثلا همین صدرا برهان صدقین را از آبه اولم یکف بربک انه علی کل شی شهید بدست آورده است نه برای اینکه قرآن گفته است بلکه یک حرفی در عالم است و صدرا متوجه آن شده است حال این حرف چه در کتاب راسل باشد چه در قرآن .

در رابطه با عرفان و کلام و فلسفه سوال جدی این است که هر کدام از این علوم ما را به یک چیز رهنمون می سازند یا اینکه در نهایت همه علوم به یک منبع متصل می شود . یعنی حقییقت را اگر در حاق واقع واحد فرض کنیم نتیجه هم واحد می شود چه از راه عرفان وارد شویم چه از فلسفه و چه کلام .......... فیلسوفان ملطی سعی کردند گثرات را به یک وحدتی برسانند ما هم باید سعی کنید علوم متفرق را به یک وحدتی برسانیم زیرا حاق واقع در همه امور یکی است صراط است نه صراط ها.

رحمتی:

اگر صدرا از راه مقدمات عقلي صرف به يك نتيجه برسد اولا مشرب صدرايي او با مثلا مشرب سينايي يا ديگر كساني كه عقل گراي صرف هستند چه تفاوتي دارد، ثانيا در اين صورت عقل خودش اصالت و استقلال دارد و ديگر نيازي به عرفان و قرآن ندارد (در حالي كه مي دانيم در تفكر صدرايي از عرفان و قرآن و برهان استفاده مي شود). اين كه عقل ما با مقدمات كاملا عقلي به نتيجه اي برسد و بعد مشخص شود كه ديدگاه شرع هم مطابق با اين نتيجه عقلي است غير از آن است كه ما گزاره هاي ديني را به عنوان مقدمات استدلال خود به كار ببريم (كه قاعدتا بايد در نظام صدرايي چنين باشد).

پاینده:  

یقینا این چنین است حرف امام معصوم و حرف قرآن می تواند حد وسط برهان باشد . حرف دراین است که شما در آموزه های عقلی تا اسم قرآن می آید نباید آن تصوری که در فقه داریم به ذهن بیاریم در فقه تا به قران استدلال می شود تعبدی حرف پذیرفته است . لکن اگر قرآن در فلسفه به این معنی باشد که یک شخصی چه خدا باشد چه محمد بن عبدالله حرفی را زده است حال ما با توجه به عقل استدلال می کنیم که این حرف صحیح است یا غلط و چون حرف مبدا اعلی با برهان تعارض ندارد صدرا رحمه الله به واقع می رسد و به روش عقلی و نقلی اثبات می کند . روش مرحوم بو علی با صدرا فرقش این است صدرا یک فقیه جامع الشرایط بوده است و مسلط به زبان قرآن و این هنر را داشته است که یک آیه از کتابی به نام قرآن را مقدمه برهان عقلی قرار بدهد (که از علم به عین آمد و از هوش به آغوش ) در ثانی مرحوم بو علی در بسیار ی از موارد ساکت است در بحث معاد جسمانی می گوید دلیل عقلی نداریم لکن چون شارع مقدس فرموده است تعبدا می پذیریم فرق بین روش سینایی و صدرایی این است که بو علی استدلال عقلی می کند بعد اگر فهمید که فهمید نفهمید سکوت اختیار می کند و فلسفه او یک فلسفه خشک است لکن فلسفه صدرا وقتی استدلال می کند می گوید همین استدلال را می خواهم درک کنم (كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ) در واقع فرق بوعلی با ملاصدرا این است که فلسفه بو علی حد یقف دارد اما فلسفه صدرا می شکند و به رویت و عرفان منتهی می شود . بعد هم این که بنده می گویم سکولار زندگی می کنیم به حق است زیرا گزاره های دینی یعنی چی ؟؟؟؟؟ در نظام صدرا گزارهای دینی از جانب خدا است و عقل هم از جانب خدا است گزارهایی دینی نازل شده است عقل برهانی هم الهام از سوی خداست اصلا ما فضای درون دینی و برون دینی داریم ؟ یا در محیط سکولار مجبور هستیم سکولارهانه بحث کنیم الله اعلم ........... به سبب اینکه حضرتعالی با ادبیات عرب آشنا هستید اجازه دهید جمله ایی از بو علی را نقل کنم که نشان می دهد او هم ملتزم به راه شرع برای تایید ادله نقلی بوده است اگر بگویید فلسفه صدرا فلسفه نیست همین انتقاد هم بر بو علی وارد است چون او می فرماید . ( و جمیع ذلک انما تحقق صحه جمله بالبرهان النظری و بالشهاده الشرعیه و یحقق تفصیله و تقدیره بالشریعه الالهیه )

اجازه دهید سند این فرمایش اخیر که از مرحوم بو علی ذکر شد را هم قرار دهم ابن سینا المنطق من کتاب شفاء ، قم ، منشورات مکتبه آبت الله مرعشیی النجفی جلد 1 صفحه 14 یعنی صحت فی الجمله اقسام معرفت شناسی از طریق برهان نظری و شهادت شرعی تحقق می یابد و تحقق یافتن تفضیلی و کامل آنها از طریق شریعت اللهی است . امیدوارم مراجعه مجددی به فرمایشات مرحوم بو علی صورت گیرد چون بو علی در دانشگاه ها که هیچ در حوزه ها هم مهجور است اگر انتقادی بر صدرا وارد است بر بو علی هم طبق این بیان اخیر ایشان به طریق هولاء وارد است . لکن ما باید خویش را تاویل کنیم نه زید را .........

رحمتی:

اگر بخواهید افق بحث را بالاتر از سطح فعلی آن ببرید باید تکلیف تان را با یک موضوع دیگر مشخص کنید. اگر مسئله در آنجا حل شد احتمالا پاسخ بسیاری از سوالات درباره فلسفی بودن تفکر صدرا یا بوعلی هم روشن می شود. آن بحث عبارت است از این که ایا ما چیزی به نام «فلسفه اسلامی» (یا حتی فلسفه مسیحی و یهودی و به طور کلی فلسفه دینی) داریم یا خیر. مطالبی که در چند پیام اخیرتان مطرح شده در واقع ذیل این بحث جای می گیرد.می دانید که برخی معتقدند ما چنین فلسفه هایی نداریم. یعنی در و اقع آنچه ما فلسفه دینی مثلا اسلامی می دانیم آنها فلسفه نمی دانند.

خود بنده الان در این زمنیه اظهار نظر نمی کنم ولی به هر حال این موضوع باید بررسی و تبیین شود. یکی از ادله ای که این افراد مطرح می کنند آن است که فلسفه یک علم صرفا عقلی است و نمی توان در آن به مسائل نقلی تمسک کرد چرا که در این صورت از حالت عقلی صرف خارج می شود و بیشتر وارد وادی کلام می شود. همچنین خاطر نشان می کنند که وقتی شما پای نقل را به وادی فلسفه کشیدید در واقع با پیشفرض این وارد بحث فلسفی می شوید که فلان نظر دینی را توجیه یا تبیین و اثبات کنید یعنی صحیح بودن آن را از قبل فرض گرفته اید و حالا در صدد اثبات یا توجیه (به معنای فلسفی نه به معنای عرفی) آن هستید. و این کار متکلمین است نه فلاسفه.

پاینده:

 بنده اگثر نظریات حضراتی که فلسفه اسلامی را اصلا فلسفه نمی دانند و کلام می دانند در این تابستان مورد مطالعه قرار داده ام از جمله نظر جناب استاد ملکیان را که نازل به فرمایشات اخیر شما است هم مورد مطالعه دقیق قرار داده ام اما چند نکته به نظرم می آید.

1- فلسفه ذاتا دینی و غیر دینی و اسلامی و غیر اسلامی ندارد ، بلکه خود فلسفه باید صنف خودش را معین کند این حقیقت فلسفه است .

2- اگراین فلسفه در سیر خود درباره بودها یا نبودها و هست و نست ها به این نتیجه تلخ رسید که معاذالله خدا و قیامتی نیست و وحی و الهام افسانه اند فلسفه الحادی به نظر من می شود ودر این صورت به محضر استاد عزیزمان رحمتی می رسانیم در این صورت دیگر به بخش دوم و سوم نوبت نمی رسد تا شما از چیستی فلسفه اسلامی بحث کنید .

3- به قول طلبه ها الفلسفه ما هی ؟ در زیر مجموعه خودش الفلسفه کم هی را همراه دارد که فلسفه علی قسمین الحادی و الهی .

4- فلسفه با ان مطالب اخیر بنده آزاد است و با دین که هیچ با غیر دین هم کاری ندارد .تا آقایان اشکال کنند . فلسفه اسلامی چیست ؟

پاینده:

شما بزرگان به ما در دروس فلسفه اسلامی می فرمایید ابن سینا کلام هم خوانده بوده است یعنی یک متکلم به معنای واقعی کلمه بوده است اما اگر دقت کنیم او در محیط کلامی زندگی میکرده که عقاید اشعری و معتزلی کاملا نفوذ داشته است یقنا شیخ الرئیس به همه اینها علم داشته است اما نه اشعری بوده است ونه معتزلی. او فیلسوف بوده است ممکن هستش منقدان ابن سینا و این نوع تفکر بگویند که این بزرگان نتوانستند از عقایدشان خارج شوند از این رو ، می کوشیدند عقایدشان را به هر دلیلی که هست اثبات کنند . جناب استاد کسی هم نیست که بگوید فروید آیا پیش فرض داشته است یا نه مارکس چطور ؟ اصلا بشر بدون پیش فرض می تواند زندگی کند ؟ شما در ترم اول دانشجویان منطق تعریف تفکر را این چنین بیان داشته اید . (ترتيب امور معلوم لتحصيل امر مجهول ) یا به قول تفتازانی (ملاحظة المعقول لتحصيل المجهول ) یعنی امور معلوم است که که مجهولات انسان را هویدا می کند اصلا بشر بی پیش فرض زنده نست .

از طرفی این سوال کلیدی باید پاسخ داده شود آیا یافته های فلسفی با حقایق دینی متعارض است ؟ یا نه ؟

جناب استاد بعضی مثل دکتر دینانی معتقد است فیلسوف اسلامی اسلام را می فلسفد اگر این تعریف را حضرتعالی مد نظر دارید حق با شماست زیرا این کلام است نه فلسفه ...... اما اگر اعتبار کنیم که فلسفه اسلامی به این معنا که فلسفه بشری نیست در ثانی روش عقلی با روش نقلی متعارض نیست و در نتیجه به یک معلوم نظر دارند در آن صورت روشن خواهد شد فلسفه اسلامی یعنی فلسفه حاق واقع .....یعنی فلسفه حقیقت .....و باید روی معنا تاکید داشت نه روی الفاظ و منظور از بزرگانی که اعتقاد به فلسفه اسلامی دارند اسلامی به معنای فقه و حدیث نیست به معنای حقیقت است . یک نزاع لفظی است آنانکه نقد می کنند از اسلام یک منهاج و شریعتی را در نظر دارند غافل از آنکه اسلام به ناظر به معارف عمیق تر هم است ناظر به متن واقع است ...بنده در همین تابستان حتی با بزرگانی از مکتب تفکیک نظیر حضرت آیت الله سیدان دامت برکاته هم صحبت داشتم لکن آنها این نقد ها را وارد نمی دانند و نقدهای آنها به فلسفه اسلامی مبنایی تر است تا انتقاد بعضیی دیگر از روشنفگران ... الله اعلم .

چند نکته کلیدی

استاد رحمتی فرمودند مراد از فلسفه اسلامی چیست چون استاد ما باالحمد الله حوزه ایی هم هستند سعی می کنم با مثالهای معقول به محسوس مراد از فلسفه اسلامی از دیدگاه خودم یا همفگرانم را روشن کنم .

فلسفه به همان معنایی اسلامی است که اصول به همان معنا اسلامی است در اصول یک سلسله بخش های مقدماتی وجود دارد مثلا مشتق مرکب است یا بسیط ؟ لفظ برای صحیح وضع شده است یا اعم و غیره ....علم اصول جزء علوم اسلامی است بعضی مباحث مبادی یک فن هستند و بعضی ها نتایج آنها ... اگر کسی از اول تا آخر اصول را اسلامی بداند به همان معنا می تواند فلسفه را هم اسلامی بداند چون عمده مطالب علم اصول استدلالی است . ( می خواهم این بحث ها را به جایی برسانم که با یک جهان بینی جدیدی روبرو شویم تا جایی که شیخنا الاستاد جوادی آملی ادعا می کند فیزیک اسلامی و غیر اسلامی نداریم همه علوم اسلامی است . انشاء الله مبنای ایشان و مبنای بعضی از فیلسوفان صدرایی در مباحث دیگر در ذیل این پست عرض خواهد شد . البته بحث های من صرف نظر نقل اقوال نیست و امیدوارم استدلالی بررسی شود در نوبت بعد سوالی از استاد رحمتی جویا می شویم ...تا شاید ره گشا باشد

1- با توجه به تعدد تعریف فلسفه خواهشمند هستم تعریفی که که حضرتعالی از فلسفه نزدیکتر به واقع سراغ دارید را بفرمایید ؟

2-آیا اسلام ناظر به علوم دینی است ؟

3- آیا اصلا علم دینی و غیر دینی از دیدگاه شما وجود دارد ؟

4- به عقیده شما فلسفه اسلامی یک کلام درون دینی است و نمی توان با استدلال و برهاین عقلی نتیجه گرفت ؟

5- در صورت امکان تعریفی از اسلام هم داشته باشید

چند نکته اساسی هم راجع به این اشکال منتقدین که فلسفه علم دینی نیست باید عرض کنم :

1- در بیانی که در چند مطلب گذشته داشتم سخنی از بو علی نقل کردم ظرافت آن سخن در این بود که ایشان منبع معرفت شناسی را عقل و نقل می داند و تحقق تفضیلی آن را به شرع وا می گذارد یعنی دوستان ما را ،متوجه این می کنند که ادله عقلی در مقابل ادله نقلی است نه معاذالله در مقابل شرع باشد در جهان بینی فیلسوفان صدرایی عقل منبع درون دینی است همانطور که ادله نقلی هم منبع درون دینی هستند و اصولا در جهان بینی امام شیخ اکبر صاحب فصوص چیزی به نام منبع برون دینی و منبع درون دینی نداریم مگر اینکه حضرات برون دینی را به اعتبارهای دیگر تقسیم کنند که آنگاه با توجه به اعتبار آنها جای بحث است .

2- وقتی ما می گوییم فلسفه آزاد است به این معنی نیست که از هیچ کتب نقلی کمک و استمداد نگیرد به این معنا است که فلسفه تعلق خاطر به ادله نقلی ندارد .

3-خود فلسفه فتوا می دهد و می گوید می دانم که در بسیاری از موارد نمی دانم ؟ حال تگلیف چیست ؟