قصد  داشتم در دهه اول محرم هر روز یک مطلب درباره نهضت اباعبدالله(ع) در وبلاگ بگذارم که هنوز مقدور نشده است. در وبگردی ها ناگهان به شعر معروفی از علیرضا قزوه برخوردم که هم زیباست هم تاثیر گذار. بخشی از آن را قبلا در کتاب «از کعبه تا عشق» نقل کرده ام. شعر طولانی است .گفتم بخش هایی از آن را فعلا بیاورم.

فرصت دهيد گريه كند بي صدا فرات

زان تشنگان بگويد و زان ماجرا فرات

گرچه فرات بگذرد از خاك كربلا

باور مكن كه بگذرد از كربلا فرات

با چشم اهل راز نگاهي اگر كني

در بر گرفته مويه كنان مشك را فرات

آري دل فرات پر است از نگفته ها

بسيار حرف ها كه مرا هست با فرات

هر شب به ماتم شهدا گريه مي كني

سر مي نهي به مرقد عباس يا فرات

از بس كه نیزه بود و سنان بود و تيغ بود

هفتاد حجله بسته شد از خيمه تا فرات

از طفل آب خجلت بسيار مي كشم

من يوسفم كه ناز خريدار مي كشم

***

اي زلف خونفشان توام ليله البرات

وقت نماز شب شده حي علي الصلاه

برخيز روي نيزه ببين صف كشيده است

پشت سرت تمامي ذرات كائنات

خود جاري وضوست ولي در نماز عشق

از مشك هاي تشنه وضو مي كند فرات

طوفان خون وزيده سر كيست در تنور؟

خاك تو نوح حادثه را مي دهد نجات

بين دو نهر خضر شهادت به جست و جوست

تا آب نوشد از كفت اي چشمۀ حيات

ما را حيات لم يزلي جز رخ تو نيست

ما بي تو چشم بسته و ماتيم در ممات

عشقت كشاند باز به درياي خون مرا

وقت است تيغ آورد از خود برون مرا

***

باران مي گرفته به ساغر چه حاجت است

ديگر به آب زمزم و كوثر چه حاجت است

آوازۀ شفاعت ما رستخيز شد

در ما قيامتي ست وبه محشر چه حاجت ست

ما اعتنا به تيغ و سپرها نمي كنيم

ما كشتۀ توايم به خنجر چه حاجت است

بي سر دوباره مي گذريم از پل صراط

تاما بر آن سريم به اين سر چه حاجت است

بسيار آمدند و فراوان نيامدند

من لشكرم خداست به لشكر چه حاجت است

بنشين به پاي منبر من نوحه خوان بخوان

تا نيزه در نماز چو تحت الحنك كنم

راز غدير گويم و شرح فدك كنم

***

قربان آن ني يي كه دمندش سحر، مدام

 قربان آن مي يي كه دهندش علي الدوام

قربان آن پري كه رساند تو را به عرش

قربان آن سري كه سجودش شود قيام

هنگامه ي برون شدن از خويش، چون حسين (ع)

راهي برو كه بگذرد از مسجدالحرام

اين خطي از حكايت مستان كربلاست :

ساقي فتاد، باده نگون شد، شكست جام!

تسبيح گريه بود و مصيبت، دو چشم ما

يك الامان ز كوفه و صد الامان ز شام

اشكم تمام گشت و نشد گريه ام خموش

مجلس به سر رسيد و نشد روضه ام تمام

با كاروان نيزه به دنبال، مي روم

در منزل نخست تو از حال مي روم

قزوه، علیرضا(1385)، با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی، تهران: سوره مهر.