يادي از يك دوست از دست رفته
چند روز پيش مطلع شدم «حسين شاملي»، يكي از دوستان گرامي ام، بر اثر سانحه برق گرفتگي از دنيا رفته است. اين ضايعه را به خانواده و بستگان گرامي اش (از جمله آقايان دكتر نصرالله و دكتر عباسعي شاملي) تسليت گفته و شادي روح او و صبر و سلامتي را براي بستگانش از خداي بزرگ خواهانم.
دوستي من با حسين از پيش از انقلاب در كلاس هاي قرآن شروع شد و در طول ايام جنگ ادامه يافت. وي با اين كه يكي از دستانش در جنگ از كار افتاده بود ولي با همان دست سالمش مسووليت هايش را در جبهه انجام مي داد، و من شاهد بودم كه در اين زمينه چه سختي هايي را تحمل مي كرد.
بعد از جنگ هم با وجود معلوليت مشغول انجام كارهاي فني شد و در كنار آن به فعاليت هاي ديني و مذهبي هم اهتمام داشت.
چهره خندان، شوخ طبعي، روحيه شاد، مهرياني، اخلاق نيكو و سخت كوشي اش زبانزد همه بود و در برخورد با او به چشم مي آمد.
چند روز قبل از فوتش برايم پيام داده بود كه حتما به ديدنش بروم تا پس از چندين سال ديدارها تازه و خاطراتمان تجديد شود. دريغ كه درگذشت نا به هنگامش اين فرصت را از هر دوي ما گرفت.
در برابر پديده مرگ، كاري از دست مان بر نمي آيد جز صبر، و راضي بودن به رضاي الاهي. از دوستان مخاطب وبلاگ هم درخواست دارم براي شادي روحش فاتحه اي قرائت كنند.