نكته ها (4) عادت به فست فودهاي فلسفي براي هاضمه علمي ما ضرر دارد
نماينده فروش آثار چند ناشر معروف كشورمان نمايشگاه كوچكي از آثار فلسفي را براي اطلاع دانشجويان تشكيل داده بود. بر حسب علاقه ( و عادت ! ) و براي اطلاع از جديدترين آثار منتشر شده در زمينه فلسفه، سري به نمايشگاه زدم. گر چه زحمت پديد آورندگان آثار و ناشران و نمايندگان آنها قابل تقدير و تشكر است، لكن اين نمايشگاه بهانه اي شد براي طرح موضوعي كه مدت ها به دنبال بهانه اي براي طرح آن بودم. از بين آثار ارائه شده در اين نمايشگاه و نوع آثاري كه اغلب ناشران شناخته شده در عرصه فلسفه منتشر مي كنند درصد فراواني به آثار ترجمه شده اختصاص دارد. اين آثار حوزه هاي گوناگون فلسفي را در بر مي گيرد. گاهي به صورت تك نگاري هايي است كه درباره يك فيلسوف نوشته شده است و گاهي نيز به صورت تك نگاري هاي موضوعي است كه هر جلد آن درباره يك موضوع مشخص است، گاهي هم به صورت تاريخ فلسفه است. تازه اينها غير از مقالاتي است كه ترجمه و در مجلات فلسفي يا روزنامه ها به طور منظم و مداوم منتشر مي شود.
از مدت ها پيش، و به خصوص از زماني كه درگير تهيه جلد اول ماخذشناسي فلسفه غرب بودم متوجه شدم كه روند ترجمه آثار فلسفي از زبان هاي ديگر رو به گسترش است و هر روز بر تعداد آنها افزوده مي شود. اين امر گرچه در مجموع اقدامي مفيد است ولي به نظر مي رسد اگر براي آن فكري نشود و به گونه اي حساب شده انجام نگيرد، بيم آن مي رود كه اين «نهضت ترجمه» جديد موجب نقض غرض شده و به مرور زمان مشكلاتي را پيش روي جامعه علمي ما قرار دهد.
تذكر اين نكته واجب است كه نگارنده به هيچ وجه با ترجمه آثار فلسفي، به ويژه در حوزه هايي كه دچار كمبود منبع هستيم، مخالفتي ندارد، كه آن را لازم نيز مي داند، همچنين بيان مطالب حاضر به معناي ناديده گرفتن زحمات مترجمان ارجمند و ناشراني هم نيست كه نقد عمر و سرمايه خود را براي انتشار آثار ترجمه شده فلسفي صرف كرده اند.
سخن اصلي در اين جا
آن است كه ترجمه آثار فلسفي (و حتي غير فلسفي)، در واقع نشستن سر سفره ديگران و
استفاده از غذايي است كه در خانه همسايه پخته شده است و اين امر تا جايي كه باعث
تنبلي ما نشود اشكالي ندارد. مشكل اساسي – كه نوشته حاضر هم
متوجه آن است – عبارت
است از اين كه جامعه علمي ما كم كم به غذاي ديگران و آماده خوري فلسفي عادت كند و آنچنان
ذائقه اش تغيير كند كه ديگر انگيزه – يا توان – توليد محصول
داخلي يا مصرف غذايي كه در خانه تهيه شده است را نداشته باشد. نگراني
نگارنده آن است كه جامعه علمي ما – به ويژه نسل جوان آن – به توليد يا مصرف
«فست فود هاي فلسفي» عادت كنند و بدون برنامه ريزي و به طور منفعلانه به مصرف
فراورده هاي علمي ديگران، كه به كمك رشد روز افزون مترجمان گرامي هر روز دسترس
پذير تر شده ، روي آورد. 
آنچه توجه به مسئله فوق را جدي تر مي كند آن است كه به نظر مي رسد تعداد قابل توجهي از مترجمان آثار فلسفي، چندان با برنامه ريزي حساب شده و در نظر گرفتن نيازها و اولويت هاي علمي و فلسفي جامعه ما سراغ ترجمه متون فلسفي نرفته اند. نبود مراكز اطلاع رساني يا عدم تلاش مترجمان براي اطلاع از كارهاي انجام شده توسط ديگران، باعث شده كه گاه از يك كتاب چند ترجمه روانه بازار شود. مخاطب علاقه مند كافي است يك جست و جوي كوتاه در فهرست آثار منتشر شده فلسفي داشته باشد كه ببيند مثلا درباره فيلسوفاني چون كانت، دكارت، ويتگنشتاين، ارسطو و افلاطون چند كتاب به صورت تك نگاري يا در ذيل آثار ديگر منتشر شده است. و از آن طرف بنگرد چند تاليف قابل اعتنا درباره اين فيلسوفان وجود دارد. اين در حالي است كه درباره بسياري از موضوعات و حوزه هاي جديد فلسفي هيچ ترجمه اي وجود ندارد يا تعداد آنها بسيار انگشت شمار است. همچنين چنين مخاطبي بد نيست به كتابفروشي هاي گوناگون مراجعه كند و ببيند درباره هر يك از فيلسوفان اسلامي و ايراني چند كتاب تاليف – يا حتي ترجمه شده – وجود دارد، آن هم نه چهره هاي گمنامي كه نگارش كتاب درباره آنان نياز به زحمت و مرارت زياد دارد، بلكه كساني چون ملاصدرا، ابن سينا، شيخ اشراق، و از معاصران، علامه طباطبايي و استاد مطهري و سيد جلال الدين آشتياني و دكتر يحيي مهدوي و كساني چون اين افراد كه هر يك به اندازه خود سهمي در برافروختن شعله تعقل و تفكر در جامعه ما داشته اند. اين البته نكته اي است كه بايد در فرصتي جداگانه به آن پرداخت.
	  	                                                        با سلام